برای اینکه تو را بشناسم بیشتر از آنکه به تصمیمهایت نگاه کنم، به عادتهایت نگاه میکنم. چون تصمیمها سهم کوچکی از زندگی تو و عادتها بخش بزرگی از زندگیت را میسازند.
افرادی هستند که از بینظمی فرزندانشان گلهمند هستند. آن میگویند: «بارها به فرزندنشان تذکر میدهند که باید پس از بیدارشدن از خواب، تختخوابشان را مرتب کنند یا پساز آمدن به خانه، لباسهایشان را مرتب بر روی جالباسی آویزان کنند». اما فرزندان آنها به هیچکدام از این موارد اهمیت نمیدهند. رفتار خود این والدین چگونه است؟ آیا خودشان فراد منظمی هستند یا اینکه تنها شعار میدهند.
تویی که لالایی بلدی پس چرا خوابت نمیبره
اینکه تصمیم به انجام کاری میگیریم دلیل نمیشود که کار را انجام شده تلقی کنیم. نمیتوانیم خودمان را در آن زمینه صاحب نظر بدانیم. میان تصمیم و عمل فاصله زیاد است.
به طور مثال دائم تصمیم میگیریم ورزش کنیم، اما با گذشت سالیان دراز هنوز قدمی برای ورزش کردن برنداشتهایم. با این وجود با دیگران در مورد فواید ورزش صحبت میکنیم ولی کسی حرفمان را قبول نمیکند. دیگران در پاسخ به حرفهای ما میگویند: « تویی که لالایی بلدی پس چرا خوابت نمیبره».
خود ما اگر در زمینهای سوالی برایمان پیش بیاید به چه کسی مراجعه میکنیم؟ به طور حتم به سراغ افرادی میرویم که در آن زمینه به رهبری عالم و متخصص تبدیل شدهباشند. ما به هیچعنوان به سراغ افرادی که تنها تصمیم گرفتهاند که در آن زمینه فعالیت کنند نمیرویم.
به قول مارکوس اوریوس با نگاه کردن به عادتهاست که میتوانیم یک فرد را بشناسیم. زیرا وقتی کاری به عادت تبدیل شدهباشد نشانه این است که بارها انجام شدهاست. به همان مثال ورزش کردن باز میگردیم. فردی که لباس ورزشی به تن میزند، هر روز ورزش میکند و وسایل ورزشی در خانه دارد، قطعا حرفهایش در مورد ورزش بر روی دیگران موثر واقع خواهد شد.
در مورد نظم آموختن فرزندانمان ابتدا باید از خودمان شروع کنیم. وقتی بچهای شاهد باشد که والدینش پس از برخاستن از تخت، آن را مرتب میکنند یا پس از وارد شدن به خانه لباسهایشان را در کمد قرار میدهند، یاد میگیرد که او نیز این کارها را انجام دهد.
آخرین دیدگاهها